این روزا: حالم این روزا حال خوبی نیست، مثل حال عقاب، بی پرواز شکل حال ژوکوند، بی لبخند، مثل احوال تار بی شهناز زندگیم مثل بیخ دیواری، تو یه تاریخ تلخ و تکراری . . . * * * برای باور بودن جایی باید باشه شاید برای لمس تن عشق کسی باید باشه باید که سرخستگی هاتو به روی سینه بگیره برای دلواپسی هات واسه سادگیت بمیره حرف تنهایی، قدیمی اما تلخ و سینه سوزه اولین و آخرین حرف حرف هرروز و هنوزه تنهایی شاید یه راهه راهیه تا بی نهایت قصه ی همیشه تکرار هجرت و هجرت و هجرت . . . اولیش 27 آذر ، دومیشم گذشت . . . سومیش 5 بهمن . . . وقتی کارت تو کلاس بیشترین رأی رو میاره :دی هنر نزد معماران است و بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس!!! وقتی تو خونه تنهایی و بعد از تایپ 10 صفحه جزوه شکمت به صدا درمیاد، میری سراغ یخچال، میبینی جز ته مونده ظرف بادمجون که دیشب شام و دیروز ناهار خوردی هیچی نیست، مجبوری خودت دست به کار شی :) جدیدا علاقه زیادی به نمایشنامه پیدا کردم... پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی ، نویسنده: ماتئی ویسنی یک (همون نویسنده داستان خرس های پاندا!) کشور من تصویر یه پیرمردی رو داره که از صف پناهنده ها بیرون میاد و برای اینکه خستگیش رو در کنه روی علف ها دراز میکشه، روی علف هایی که توش یه مین ضد نفر خاک شده. کشور من شبیه اون مادریه که میبینه اونیفورم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو میدوزه و بعدش پسرش رو خاک میکنه. کشور من یه دسته زندانیه که قراره اعدام بشن و مجبورشون میکنن خودشون قبر دسته جمعی خودشونو بکنن. و هنگامیکه دارن میکنن، زیر پاشون یه قبر دسته جمعی دیگه پیدا میکنن که توش سربازهای جنگ جهانی دوم رو خاک کرده بودن. کشور من زنی یه که از شدت ترس و وحشت، لحظه ای که متجاوزش میخواد لباسش رو دربیاره، خونریزی میکنه. متجاوز حالش به هم میخوره، بهش دشنام میده و میذاره زنه بره. -قسمت هایی از کتاب. پ.ن: آدامسا هم از طرف یه دوست :) مرگم باد اگر دمی کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که: دوستت دارم . . . -شاملو جغرافیای کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من -ع.بدیع دیگه سنجاق سرم ام طرف توئه! خوب میدونه وقتی میخوام ببینمت، چجوری تورو غرق موج موهام کنه . . . حالا میشود تو آسمان من پرواز تو آسمان من ابر تو آسمان... من فقط ببارم . . . حالا هرچه تابستان میخواهد در بزند من و تو در فروردین مانده ایم !!! *یه کتاب جدید خوندم به اسم "مفید در برابر باد شمالی" بعد از مدت ها یه کتابی گرفتم دستم که قادر به زمین گذاشتنش نبودم :) فوق العادست! * ... گفت: دارم میروم و میخواهم بدانی که برمیگردم و تو را دوست دارم چون... به میان حرفش پرید: چیزی نگو! دوست داری چون دوست داری! برای عشق ورزیدن هیچ دلیلی وجود ندارد!!! *یه سری آدم حسود هرگز نیاسود مزخرف هستن که از همین جا میخام بشون بگم: خب حالا که چـــــــــــــــی؟؟؟ قالب منو گذاشتی رو وبت چی بت اضافه شد؟؟! شاد شدی؟؟! خدا نگیره ازت این شادیارو! :دی *یک هفته به کنکور مونده، همه رو دعا کنین، منم فراموش نکنین...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |