سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بعد از تو ما به قبرستان ها رو آوردیم

و مرگ، زیر چادر مادربزرگ نفس می کشید

و مرگ، آن درخت تناور بود

که زنده های این سوی آغاز

به شاخه های ملولش دخیل می بستند

و مرده های آن سوی پایان 

به ریشه های فسفریش چنگ می زدند

و مرگ روی آن ضریح مقدس نشسته بود

...

من هم کمی آن طرف تر...

 

پ.ن.اول. شعر عه من نیس.

پ.ن.دوم. چهل روز گذشت.


نوشته شده در شنبه 93/4/7ساعت 3:50 عصر توسط آذین نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت